طلاق عاطفي، يكي از مهمترين انواع طلاق است كه در هيچ كجا به ثبت نمي‌رسد ونمود عيني ندارد؛ اما كودكان خانواده‌هايي كه دچار چنين عارضه‌اي هستند(طلاق عاطفي) رنج و مشقت زيادي مي‌برند.

كارشناسان علوم اجتماعي اعتقاد دارند، اين پديده در خانواده‌هايي ظهور و بروز مي‌يابد كه «سنت» و «عرف جامعه»، بر عقايد آنان حاكم است يا براساس برخي باورهاي نادرست و نگرش‌هاي منفي جامعه نسبت به زنان مطلقه، ترس و نگراني از تنهايي، از دست دادن فرزندان و يا ناتواني در تأمين نيازهاي معيشتي زندگي، تصميم مي‌گيرند كه به اجبار زير يك سقف زندگي كنند.

در چنين اوضاع نابساماني، زن انزواطلبي اختيار كرده و خود را شريك زندگي شوهر نمي‌داند و فقط به دليل شرايط اجتماعي، خانوادگي و فرهنگي به زندگي مشترك ادامه مي‌دهد.

آمارها از افزايش 21 درصدي طلاق و كاهش 5/3 درصدي ازدواج در سه ماهه نخست امسال در تهران، حكايت دارد و اگر اين واقعيت تلخ را بپذيريم، قطعاً ميزان طلاق‌هاي عاطفي و ثبت نشده، دو برابر طلاق‌هاي رسمي و ثبت شده است؛ كه آماري بسيار تكان دهنده و قابل تأمل است.

جامعه‌شناسان معتقدند: طلاق‌هاي عاطفي ـ كه در خيلي از خانواده‌ها واقع مي‌شود ـ را نبايد دست كم گرفت و نسبت به آنها بي‌تفاوت بود. بسياري از خانواده‌ها، مشكلات زندگي زناشويي را به دست گذر زمان مي‌سپارند كه به گفته خودشان، بعداً درست مي‌شود، اما با به دنيا آمدن فرزند هم بهبود نمي‌يابد.

در چنين خانواده‌هايي، هميشه تشنج رواني حكم‌فرماست.

روانشناسان، علت طلاق عاطفي را در مشكلات جنسي، تفاوت شخصيتي، ناتواني در مهارت‌هاي زندگي، ماديات، بودن يا نبودن بچه و فشارهاي خانوادگي مي‌دانند.